گل زد به گریبانش از شادی چاک
-
اندازه متن
+
گل زد به گریبانش از شادی چاک
شادی ز گریبانش افتاد به خاک
گفتم که به وام شادی از او گیرم
رفتم بر گل، ولیک گل بود هلاک
گل زد به گریبانش از شادی چاک
شادی ز گریبانش افتاد به خاک
گفتم که به وام شادی از او گیرم
رفتم بر گل، ولیک گل بود هلاک
گفتم نگهی ، گفت هوا روشن نیست گفتم قدمی ، گفت زمین گلشن نیست
گفتم دردا…
در بست که هیچکس نکوبد به درش اما زره منظر بنمود سرش
تا بیشترش دوست بدارند…

