گویند می لعل چرا داری دوست؟
-
اندازه متن
+
گویند می لعل چرا داری دوست؟
آنی که غمم برد و هم افزود نکوست.
می رنگ لبش دراد و تا هست مرا
لب بر لب جام، در دلم قصه ی اوست.
گویند می لعل چرا داری دوست؟
آنی که غمم برد و هم افزود نکوست.
می رنگ لبش دراد و تا هست مرا
لب بر لب جام، در دلم قصه ی اوست.
در خاطرم افتاد که میآیی باز کردم درخانه دوش بهر تو فراز
آوایی از خانه شنیدم…
گفتم چشمم؟ گفت در آبش خواهم گفتم دل من؟ گفت خرابش خواهم
گفتم چه شگفت ماجرا؟…

