این فرشتهی مرگ است
-
اندازه متن
+
میخواهم عاشقانه بنویسم
اما موهای تو را تراشیدهاند
میخواهم عاشقانه بنویسم
اما در اعتصاب غذا
آنقدر لاغر شدهای
که جز ارکیدهای خشک
به چیزی نمیتوان تشبیهات کرد
میخواهم عاشقانه بنویسم
و این زندانبان نیست
که پشت درِ حمام فریاد میزند:
«وقت تمام، وقت تمام»
این فرشتهی مرگ است
میخواهم عاشقانه بنویسم
اگر صورتِ خونآلودِ نوید
دست از سرم بردارد
میخواهم عاشقانه بنویسم
اگر کوید نوزدهم
از ریههای بکتاش بیرون برود
میخواهم عاشقانه بنویسم
اما روح الله را آنقدر بالا کشیدهاند
که ریشههایش از زمین درآمده است
دندان بر رگم میکشم
و جای خون
موهای تراشیدهی تو کف حمام میچکد
من لای موهایت شناورم
میخواهم عاشقانه بنویسم
اما وقت تمام، وقت تمام.
پوریا پلیکان