آکادمی شعر پلیکان

با این آرایشِ غلیظ – پوسیدن

- اندازه متن +

با این آرایشِ غلیظ
چه چیز را پنهان کرده‌ای
چه چیز را آشکار؟

این نقاب‌ها بی‌فایده است
برای منی که بارها
تا درونی‌ترین زخم‌های زندگی‌ات فرو رفته‌ام
و بازگشته‌ام
(همچنان که به دیواره‌ها کشیده می‌شدم
بازویم زخم برمی‌داشت)

با این نگاه تُند
از کدام سالِ زندگی‌ات فرار می‌کنی؟
به کدام سال پناه می‌بری؟

مگر صفحه‌ها‌ی این تقویم
دیوارهای سلول انفرادی‌ات هستند
که این همه شعر رویِشان نوشته‌ای؟

و دیوارها آنقدر نزدیک آمده‌اند
که روی سرت آوار می‌شوند

سطرها را کنار می‌زنم
دانه دانه
حرف به حرف
تا به چهره‌ات می‌رسم
می‌خواهم ببوسمت
اما پیشانی‌ات را
در بوسه‌ای که سال‌ها پیش اتفاق افتاده
از دست داده‌ای
و هرکدام از گونه‌هایت
در دست‌های مردِ دیگری‌ست

من فکر می‌کنم
شاخه‌ای که پوسیده
پوسیده است
باید آن را به خاک هدیه داد
و آن چه نمی‌پوسد
پوسیدن است

برای همین
دست‌هایم را از جا درآورده‌ام
و از تو خواهش می‌کنم
در گلدانِ پشتِ در دفنشان کنی

بلند شو
بلند شو قدمی بزنیم
به دنبال تکه‌هایت
در کافه‌ها و رستوران‌ها بگردیم
شاید پیشانی‌ات
در بشقابِ یکی از این آدم‌ها باشد

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×