آکادمی شعر پلیکان

به دنیا پا گذاشتم از درون زخمی عمیق

- اندازه متن +

به دنیا پا گذاشتم
از درون زخمی عمیق
جامانده از جنگی تن به تن.

از دنیا می‌روم
با زخمی عمیق
جامانده از جنگی تن به تن.

مردها
می‌میرند از زخم‌های عمیق
زن‌ها
مرد به دنیا می‌آورند.

من
آن منجی که ظهور نکرده
زندانی‌اش کرده‌اند.
دورش شعرهای لوله شده
میله شد
وَ در قفسه‌ی کتابخانه‌اش
ادیان قفسی جدا از فلسفه ساخته‌اند.

ای کاش کسی حرف‌های مرا باور می‌کرد
مَردهای قبیله
سلاح‌هایشان را زمین می‌گذاشتند
صلح بدون غرض اتفاق می‌افتاد
کسی پس از جنگ
تاوان نمی‌داد وُ
کسی پس از طلاق
غمگین نمی‌شد.

ما زوج‌های خسته‌ای بودیم
از ترسِ زخمی شدن
زهر نوشیدیم
وَ خودمان را به باندهای سفید
به تخت‌خواب
چسب زخم زدیم.

اینجا پرستارها به کُما رفته‌اند
وَ دکترها از دستگاه جمع‌آوری زباله
به دستگاهِ جمع‌آوری جنازه بدل شده‌اند.

کاش سرنگ‌هایشان را زمین می‌گذاشتند
کاش مَردم سلاح‌هایشان را زمین می‌گذاشتند
کاش کسی در ازای گُل
هدیه
یا رستوران
از دشمنش تقاضای عشق نمی‌کرد
تا جهان بدون انسان
اسب بدون سوار
ماهی بدون آکواریوم
وَ شاعر
بدون قفس به حیاتش ادامه می‌داد.

زمین نفسی راحت را سر می‌کشید
تا خون آخرین مرد
مرهمی شود
برای زخمِ عمیق گیاهان.

مثل سیبی کرم خورده
در ظرف شکیلی از میوه‌ها هستم
چقدر غریب افتاده‌ام
کاش کسی لهجه‌ام را می‌فهمید.

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×