آکادمی شعر پلیکان

تابلوهای عریان

- اندازه متن +

تو در تمام نقاشی­‌های مودیلیانی

تو در تمام نقاشی­‌های پیکاسو

_ حتی در تابلوی مودیلیانی­اش _

وَ در تمام نقاشی­‌هایی که نقاشانش را نمی‌­شناسم

حضور داشته­‌ای.

 

مهم نیست تابلوها عریان باشند

یا نباشند

هم عریانی‌­ات زیباست

هم بی‌­عریانی.

 

زیباییِ تمامِ زنانی

که در یک نقاشی جمع شده‌­اند

تویی.

 

اصلن تابلوها پُر باشند:

از گُل‌­های گوشت­خوارِ سرخ

دریاهای در حالِ رقص

کوه­‌هایی که نوکِ قلّه­‌هایشان

مزه­‌ی قند می­‌دهد،

عصاره­‌ی تمام طبیعت تویی.

 

تو را در موزه‌­ها گذاشته‌­اند

وَ در شیشه­‌ها حبس کرده‌­اند

موزه‌­ها من‌ام

وَ شیشه­‌ها قلبِ من.

 

تو آن زنی که چهره­‌ی نقاشی شده­‌اش

آن طرفِ میز نشسته است

وَ هرچه دستم را دراز می­‌کنم

نمی‌­رسد به گونه‌­اش.

 

زنی که دست­‌های نقاشی شده‌­اش

سال­‌هاست ثابت مانده‌­اند.

آنقدر که شبیه دو درخت شده‌­اند

در آن طرفِ رود.

 

تو آن زنی که موهایش رودخانه شد وُ

به دریا ریخت

 

همان زنی که چشم­‌هایش ستاره شد وُ

به آسمان رفت

گفتم: «این ستاره‌­ی من است!»

 

خوابیده‌­ام

وَ به این ستاره

_ که مال هیچ­کس نیست _

به این دو درخت

این رودخانه

به این تابلوی نقاشی فکر می­‌کنم

پس کِی به راه می­‌افتد این رود؟

ثابت ماندنْ روی آب

تنم را سنگین کرده

به سنگینی حبابی که بین دو سنگ گیر افتاده

نه می­‌ترکد

وَ نه بزرگ می­‌شود

 

مرا به دریا بدهید لطفن.

میانگین امتیازات ۵ از ۵
×