آکادمی شعر پلیکان

خداحافظ عزیزم این سطر پایان تو نیست

- اندازه متن +

«خداحافظ عزیزم»
این سطر
پایانِ گفتگو نیست
تو را در خود ادامه خواهم داد

تو را در خود ادامه می‌دهم
همچون آتشفشانی خاموش
که خاطراتِ مذاب را

تو را در خود ادامه می‌دهم
همچون دریایی خشکیده
که خاطراتِ آب را

«خداحافظ عزیزم»
این سطر
پایان گفتگو نیست
این ابتدای شعری متلاطم است

وزنه‌ی کلمات را به پاهایت ببند
و خودت را به سطرها بسپار

جیب‌هایم را از کلمات پر کرده‌ام
و هرچه عمیق‌تر به تو فکر می‌کنم
عمیق‌تر در سکوت فرو می‌روم

سنگم در دست‌های تو
سنگم که مرا در آب پرت می‌کنی

دایره‌ام پنهان شده در سنگ
که تنها آب برملایم می‌کند
بعد آنقدر خودم را ادامه می‌دهم
تا ناپدید شوم

خانه‌ای متروکم
اشباح در اتاق‌هایم می‌رقصند
و صدایی که از گرامافون پخش می‌شود
صدای خنده‌های توست

بعد از تو
آتشفشانی خاموشم
که با چهره‌ای مبدل
در کوچه‌های شهر قدم می‌زند

اتومبیلی فرسوده‌ام
می‌گریزم از تصویر تو
که در آینه‌هایم جامانده است

خُرده نانی هستم
بر طاقچه‌ی پنجره
بوسیده شده با لب‌های تو

روسپی‌خانه‌ای ورشکسته‌ام
که تمام زنانش تویی

درختی خشکیده‌ام
که آبستنِ یک ابر است
ابری که تویی

بر من ببار
موش‌ها ریشه‌هایم را جویده‌اند

بر من ببار
زمان زیبایی‌ام را جویده است

بر من ببار
خشکیده نانی میل به تازه شدن دارد

بر من ببار
اتومبیلی فرسوده می‌خواهد در دریا سقوط کند

بر من ببار
خانه‌ای متروک را به صدای باران مزین کن

بر من ببار
اما به یاد داشته باش
باران ماهیتِ کوه را تغییر نمی‌دهد

«خداحافظ عزیزم»
این سطر
پایانِ تو نیست
تو را ادامه می‌دهم
که مثل سنگی افتاده‌ای در سرم
و دایره دایره بزرگ‌تر می‌شوی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×