موریانهها – نه تو نرفتهای
-
اندازه متن
+
نه
تو نرفتهای
تو را موریانهها خوردهاند
که اینقدر ناشیانه سقوط میکنم
پاورقی: سلیمان به برجِ بلندِ شهر رفت تا مملکتش را تماشا کند. و در حالیکه ایستاده و بر عصایش تکیه داده بود، از دنیا رفت. مدّتی به همان وضع ایستاده بود و جنیان به تصوّرِ این که او زنده است و نگاه میکند، کار میکردند. سرانجام موریانهای وارد عصای او شد و درون آن را خورد. عصا شکست و سلیمان به زمین افتاد. آن گاه همه فهمیدند که او از دنیا رفته است.
پوریا پلیکان