میتوانم با کلمه دریا را به اتاق بیاورم
-
اندازه متن
+
راست گفتی مَرد
میتوانم با کلمه
دریا را به اتاق بیاورم
در آن پاور بزنم
ماهی بگیرم
یا شنا کنم.
البته میتوانم خفه شوم
چون شنا بلد نیستم
وَ تختخوابم به دردِ قایق شدن نمیخورد
پلک بزنم غرق شده است.
از کتابها هم
میتوان قایقِ کاغذی ساخت
چه آن را داستایفسکی نوشته باشد
چه پلیکان.
حتی سوررئالیستهای فرانسوی
نمیتوانند از بادام
قایق بیافرینند
آب که بیاید همه خیس میشوند.
راست گفتی مَرد
میتوانم برف را در تابستان احضار کنم
پنجرهها زار زار
عرق میریختند
خانهی ما گرسنه بود
نوشتم برف
موهای مادرم سفید شد
نوشتم باد
پدر لرزید
میخواستم بنویسم آفتاب
ترسیدم مگسها هجوم بیاورند وُ
هر گوشهی خانه را جنازهای متورم کند
تصمیم گرفتم
باقی عمر را مثل سه آدمبرفی سر کنیم
وَ آخرِ این شعر
دست از نوشتن برداشتم.
پوریا پلیکان