آکادمی شعر پلیکان

می‌تراوید آفتاب از بوته‌ها

- اندازه متن +

می‌تراوید آفتاب از بوته‌ها
دیدمش در دشت های نم زده
مست اندوه تماشا ، یار باد،
مویش افشان ، گونه اش شبنم زده

 

لاله ای دیدیم – لبخندی به دشت-
پرتویی در آب روشن ریخته.
او صدا را در شیار باد ریخت:
جلوه اش با بوی خنک آمیخته

 

رود، تابان بود و او موج صدا:
خیره شد چشمان ما در رود وهم.
پرده روشن بود ، او تاریک خواند:
طرح ها در دست دارد دود وهم

 

چشم من بر پیکرش افتاد ، گفت:
آفت پژمردگی نزدیک او
دشت: دریای تپش، آهنگ ، نور
سایه می‌زد خنده تاریک او

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×