آکادمی شعر پلیکان

کنارِ آب و پایِ بید و طبعِ شعر و یاری خوش (288)

- اندازه متن +

کنارِ آب و پایِ بید و طبعِ شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گُلعِذاری خوش

الا ای دولتی طالع، که قدرِ وقت می‌دانی
گوارا بادَت این عِشرت که داری روزگاری خوش

هر آن کس را که در خاطر ز عشقِ دلبری باریست
سِپندی گو بر آتش نِه، که دارد کار و باری خوش

عروسِ طَبع را زیور ز فکرِ بِکر می‌بندم
بُوَد کز دستِ ایّامَم به دست اُفتَد نگاری خوش

شبِ صحبت غنیمت دان و دادِ خوشدلی بِسْتان
که مهتابی دل افروز است و طَرْفِ لاله زاری خوش

مِیی در کاسهٔ چشم است ساقی را بِنامیزد
که مستی می‌کند با عقل و می‌بخشد خُماری خوش

به غفلت عمر شُد حافظ، بیا با ما به میخانه
که شنگولانِ خوش باشت، بیاموزند کاری خوش

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×