جامی است که عقل آفرین میزندش (115)
-
اندازه متن
+
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
حکایت 13 : گویند یزدجرد شهریار روزی نشسته بود بر دکان باغ سرای و انگشتری پیروزه در انگشت داشت، تیری…
آن را که به صحرای علل تاختهاند بی او همه کارها بپرداختهاند
امروز بهانهای درانداختهاند…

