پیری دیدم به خانهٔ خماری (167)
-
اندازه متن
+
پیری دیدم به خانهٔ خماری
گفتم نکنی ز رفتگان اخباری
گفتا می خور که همچو ما بسیاری
رفتند و خبر باز نیامد باری
پیری دیدم به خانهٔ خماری
گفتم نکنی ز رفتگان اخباری
گفتا می خور که همچو ما بسیاری
رفتند و خبر باز نیامد باری
چون نیست مقام ما در این دهر مقیم پس بی می و معشوق خطائیست عظیم
…
یک روز ز بند عالم آزاد نیم یک دمزدن از وجود خود شاد نیم
شاگردی…

