آمد دل تا دردِ نهانم گفتن (1378)
-
اندازه متن
+
آمد دل تا دردِ نهانم گفتن
گفتا ز برای او چه دانم گفتن
گفتا که از آن دو چشم یک حرف بگوی
گفتا که دو چشم را چه تانم گفتن
آمد دل تا دردِ نهانم گفتن
گفتا ز برای او چه دانم گفتن
گفتا که از آن دو چشم یک حرف بگوی
گفتا که دو چشم را چه تانم گفتن
چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم
همچو سایه…
ای آنک تو شاه مطربانی زان دلبرکش بگو که دانی
خواهم که دو عشر ای خوش…

