آن دل که من آن خویش پنداشتمش (991)
-
اندازه متن
+
آن دل که من آن خویش پنداشتمش
بالله بر هیچ دوست نگذاشتمش
بگذاشت بتا مرا و آمد بر تو
نیکو دارش که من نکو داشتمش
آن دل که من آن خویش پنداشتمش
بالله بر هیچ دوست نگذاشتمش
بگذاشت بتا مرا و آمد بر تو
نیکو دارش که من نکو داشتمش
او پاک شده است و خام ار در حرم است در کیسه بدان رود که نقد درم است
…
بشنو از بوالهوسان قصه میر عسسان رندی از حلقه ما گشت در این کوی نهان
مدتی…

