آن شب که ترا به خواب بینم پیداست (137)
-
اندازه متن
+
آن شب که ترا به خواب بینم پیداست
چون روز شود چو روز دل پرغوغاست
آن پیل که دوش خواب هندستان دید
از بند بجست و پای آن پیل کراست
آن شب که ترا به خواب بینم پیداست
چون روز شود چو روز دل پرغوغاست
آن پیل که دوش خواب هندستان دید
از بند بجست و پای آن پیل کراست
بیا ای غم که تو بس باوفایی که ابر قطرههای اشکهایی
زنی درویش آمد سوی عباس…
گفتم که توی می و منم پیمانه من مردهام و تو جانی و جانانه
اکنون بگشا…

