آکادمی شعر پلیکان

آه که دلم برد غمزه‌های نگاری (3029)

- اندازه متن +

آه که دلم برد غمزه‌های نگاری
شیر شگرف آمد و ضعیف شکاری

هیچ دلی چون نبود خالی از اندوه
درد و غم چون تو یار و دلبر باری

از پی این عشق اشک‌هاست روانه
خوب شهی آمد و لطیف نثاری

چشم پیاپی چو ابر آب فشاند
تا ننشیند بر آن نیاز غباری

کان شکر آن لبست باد بقایش
تا که نماند حزین و غوره فشاری

نک شب قدرست و بدر کرد عنایت
بر دل هر شب روی ستاره شماری

بی مه او جان چو چرخ زیر و زبر بود
ماهی بی‌آب را کی دید قراری

خود تو چو عقلی و این جهان همه چون تن
از تن بی‌عقل کی بیاید کاری

خلعت نو پوش بر زمین و زمانه
خلعت گل یافت از جناب تو خاری

گر نبدی خوی دوست روح فشانی
خود نبدی عاشقی و روح سپاری

خرقه بده در قمارخانه عالم
خوب حریفی و سودناک قماری

بهر کنارش همی کنار گشایم
هیچ کس آن بحر را ندید کناری

تن بزنم تا بگوید آن مه خوش رو
آنک ز حلمش بیافت کوه وقاری

میانگین امتیازات ۵ از ۵
×