از بت باخبر من خبری می رسدم (1636)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۷/۲
-
اندازه متن
+
از بت باخبر من خبری می رسدم
وز لب چون شکر او شکری می رسدم
شکر اندر شکر اندر شکر است
شکری در دهن است و دگری می رسدم
هر دم از گلشن او طرفه گلی می سکلم
هر زمان تازه گل از شاخ تری می رسدم
خیره از عشق ویم کز هوسش هر نفسی
عاشق سوخته خیره سری می رسدم
آن یکی زرد شده کآتش او می کشدم
وین دگر هست که از وی نظری می رسدم
وان دگر بر در آن خانه او بنشسته
که در ار باز نشد بانگ دری می رسدم
وان یکی بر سر آن خاک سرک بنهاده
که ز خاکش صفت جانوری می رسدم
میانگین امتیازات ۵ از ۵
اندر بر خویشم بفشاری همه خوش (999)
اندر بر خویشم بفشاری همه خوش بر راه زنان مرگ گماری همه خوش
چون مرگ دهی…
مولانا