آکادمی پلیکان

از دل به دل برادر گویند روزنی‌ست (443)

- اندازه متن +

از دل به دل برادر گویند روزنی‌ست
روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنی‌ست

هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر
گر فاضل زمانه بود گول و کودنی‌ست

زان روزنه نظر کن در خانهٔ جلیس
بنگر که ظلمت است در او یا که روشنی‌ست

گر روشن است و بر تو زند برق روشنش
می‌دان که کان لعل و عقیق است و معدنی‌ست

پهلوی او نشین که امیر است و پهلوان
گل در رهش بکار که سروی و سوسنی‌ست

در گردنش درآر دو دست و کنار گیر
برخور از آن کنار که مرفوع گردنی‌ست

رو رخت سوی او کش و پهلوش خانه گیر
کان جا فرشتگان را آرام و مسکنی‌ست

خواهم که شرح گویم می‌لرزد این دلم
زیرا غریب و نادر و بی‌ما و بی‌منی‌ست

آن جا که او نباشد این جان و این بدن
از همدگر رمیده چو آبی و روغنی‌ست

خواهی بلرز و خواه ملرز اینْت گفتنی‌ست
گر بر لب و دهانم خود بند آهنی‌ست

آهن شکافتن بر داوود عشق چیست؟
خامش که شاه عشق عجایب تهمتنی‌ست

میانگین امتیازات ۵ از ۵
قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×