از لشکر صبرم علمی بیش نماند (524)
-
اندازه متن
+
از لشکر صبرم علمی بیش نماند
وز هرچه مرا بود غمی بیش نماند
وین طرفه تر است کز سر عشوه هنوز
دم میدمد و مرا دمی بیش نماند
بیا ای جان نو داده جهان را (100)
بیا ای جان نو داده جهان را ببر از کار عقل کاردان را
چو تیرم تا…
بر لب جو بوده دیواری بلند (25-2)
بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب
