اندر طلب دوست همی بشتابم (1153)
-
اندازه متن
+
اندر طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم
اندر طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم
ماییم که از بادهٔ بیجام خوشیم هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید…
از بهر مرغ خانه چون خانهای بسازی اشتر در او نگنجد با آن همه درازی
آن…

