ای آنکه ز حال بندگان میدانی (1695)
-
اندازه متن
+
ای آنکه ز حال بندگان میدانی
چشمی و چراغ در شب ظلمانی
باز دل ما را که تو میپرانی
آخر تو ندانی که تواش میخوانی
ای آنکه ز حال بندگان میدانی
چشمی و چراغ در شب ظلمانی
باز دل ما را که تو میپرانی
آخر تو ندانی که تواش میخوانی
از هر چه ترنجیدی با دل تو بگو حالی کای دل تو نمیگفتی کز خویش شدم خالی
از بس که ریخت جرعه بر خاک ما ز بالا هر ذره خاک ما را آورد در علالا
…

