آکادمی شعر پلیکان

ای برده نماز من ز هنگام (1556)

- اندازه متن +

ای برده نماز من ز هنگام
هین وقت نماز شد بیارام

ای خورده تو خون صد قلندر
ای بر تو حلال خون بیاشام

عشق تو و آنگهی سلامت
ای دشمن ننگ و دشمن نام

مستی تو وانگهی سر و پا
دیوانه وانگهی سرانجام

یک حرف بپرسمت بگویی
دلسوخته دیده چنین خام

پیداست که یار من ملول است
خاموش شدم به کام و ناکام

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×