آکادمی شعر پلیکان

ای خجل از تو شکر و آزادی (3141)

- اندازه متن +

ای خجل از تو شکر و آزادی
لایق آن وصال کو شادی

عشق را بین که صد دهان بگشاد
چون تو چشمان عشق بگشادی

ای دلا گرد حوض می‌گشتی
دیدی آخر که هم درافتادی

ز آب و آتش چو باد بگذشتی
ای دل ار آتشی و ار بادی

دل و عشق‌اند هر دو شاگردش
خورد شاگرد را به استادی

اولا هر چه خاک و خاکی بود
پیش جاروب باد بنهادی

تا همه باد گشت آبستن
تا از آن باد عالمی زادی

زاده باد خورد مادر را
همچو آتش ز تاب بیدادی

کرمکی در درخت پیدا شد
تا بخوردش ز اصل و بنیادی

عشق آن کرم بود در تحقیق
در دل صد جنید بغدادی

نی جنیدی گذاشت و نی بغداد
عشق خونی به زخم جلادی

چون خلیفه بکوفت طبل بقا
کرد خالق اساس ایجادی

یک وجودی بزرگ ظاهر شد
همه شادی و عشرت و رادی

شمس تبریز چهره‌ای بنما
تا نمایم سخن بعبادی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×