ای داد که هست جمله بیدار از من (1402)
-
اندازه متن
+
ای داد که هست جمله بیدار از من
ای من که هزار آه و فریاد از من
چو ذلک ما قدمت ایدیکم گفت
ناشاد شبی که اصل غم زاد از من
ای داد که هست جمله بیدار از من
ای من که هزار آه و فریاد از من
چو ذلک ما قدمت ایدیکم گفت
ناشاد شبی که اصل غم زاد از من
چرا ز اندیشهای بیچاره گشتی؟ فرورفتی به خود غمخواره گشتی؟
تو را من پاره پاره جمع…
تو نفس نفس بر این دل هوسی دگر گماری چه خوش است این صبوری چه کنم نمیگذاری

