آکادمی پلیکان

ای لولیان ای لولیان یک لولی‌یی دیوانه شد (526)

- اندازه متن +

ای لولیان ای لولیان یک لولی‌یی دیوانه شد
تشتش فتاد از بام ما‌، نک سوی مجنون‌خانه شد

می‌گشت گِرد حوض او‌، چون تشنگان در جست و جو
چون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد

ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو
مشنو تو این افسون که‌او ز افسون ما افسانه شد

زین حلقه نجهد گوش‌ها کاو عقل برد از هوش‌ها
تا سر نهد بر آسیا چون دانه در پیمانه شد

بازی مبین بازی مبین اینجا تو جانبازی گزین
سرها ز عشق جعد او بس سرنگون چون شانه شد

غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد
که‌استون عالم بود او‌، نالان‌تر از حنانه شد

من که ز جان ببریده‌ام چون گل قبا بدریده‌ام
زان رو شدم که عقل من با جان من بیگانه شد

این قطره‌های هوش‌ها مغلوب بحر هوش شد
ذرات این جان‌ریزه‌ها مستهلک جانانه شد

خامش کنم فرمان کنم وین شمع را پنهان کنم
شمعی که اندر نور او خورشید و مه پروانه شد

میانگین امتیازات ۵ از ۵
قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×