آکادمی شعر پلیکان

ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی (2636)

- اندازه متن +

ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی
گر دلشده‌ای چند پی نان و کبابی

آتش خور در عشق به مانند شترمرغ
اندر عقب طعمه چه شاگرد عقابی

لقمه دهدت تا کند او لقمه خویشت
این چرخ فریبنده و این برق سحابی

هین لقمه مخور لقمه مشو آتش او را
بی‌لقمه او در دل و جان رزق بیابی

آن وقت که از ناف همی‌خورد تنت خون
نی حلق و گلو بود و نه خرمای رطابی

آن ماهی چه خورده‌ست که او لقمه ما شد
در چشم نیاید خورش مردم آبی

از نعمت پنهان خورد این نعمت پیدا
زان راه شود فربه و زان ماه خضابی

گر ز آنک خرابت کند این عشق برونی
چون سنبله شد دانه در این روز خرابی

آن سنبله از خاک برآورد سر و گفت
من مردم و زنده شدم از داد ثوابی

خواهی که قیامت نگری نقد به باغ آی
نظاره سرسبزی اموات ترابی

ماییم که پوسیده و ریزیده خاکیم
امروز چو سرویم سرافراز و خطابی

بی‌حرف سخن گوی که تا خصم نگوید
کاین گفت کسان است و سخن‌های کتابی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×