آکادمی شعر پلیکان

ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده (2392)

- اندازه متن +

ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده
دل رفته ما پی دل چون بی‌دلان دویده

دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری
تا شحنه فراقت دستان دل بریده

از بس شکر که جانم از مصر عشق خورده
نی را ز ناله من در جان شکر دمیده

در سایه‌های عشقت ای خوش همای عرشی
هر لحظه باز جان‌ها تا عرش برپریده

ای شاد مرغزاری کان جاست ورد و نسرین
از آب عشق رسته وین آهوان چریده

دیده ندیده خود را و اکنون ز آینه تو
هر دیده خویشتن را در آینه بدیده

سرنای دولت تو ای شمس حق تبریز
گوش رباب جانی برتافته شنیده

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×