ببستی چشم یعنی وقت خواب است (337)
-
اندازه متن
+
ببستی چشم یعنی وقت خواب است
نه خوابست آن حریفان را جواب است
تو میدانی که ما چندان نپاییم
ولیکن چشم مستت را شتاب است
جفا میکن جفاات جمله لطف است
خطا میکن خطای تو صواب است
تو چشم آتشین در خواب میکن
که ما را چشم و دل باری کباب است
بسی سرها ربوده چشم ساقی
به شمشیری که آن یک قطره آب است
یکی گوید که این از عشق ساقیست
یکی گوید که این فعل شراب است
می و ساقی چه باشد نیست جز حق
خدا داند که این عشق از چه باب است
چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد (761)
چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد چه بسی نعره مستان که ز گلزار برآمد
ز…
ای بهار سبز و تر شاد آمدی (2920)
ای بهار سبز و تر شاد آمدی وی نگار سیمبر شاد آمدی
درفکندی در سر و…
