آکادمی پلیکان

برخیز که ساقی اندرآمد (708)

- اندازه متن +

برخیز که ساقی اندرآمد
وان جان هزار دلبر آمد

آمد می ناب وز پی نقل
بادام و نبات و شکر آمد

آن جان و جهان رسید و از وی
صد جان جهان مصور آمد

مشک آمد پیش طره او
کان طره ز حسن بر سر آمد

زد حلقه مشک فام و می‌گفت
بگشای که بنده عنبر آمد

از تابش لعل او چه گویم
کز لعل و عقیق برتر آمد

زان سنبل ابروش حیاتم
با برگ و لطیف و اخضر آمد

درده می خام و بین که ما را
در مجلس خام دیگر آمد

آن رایت سرخ کز نهیبش
اسپاه فرج مظفر آمد

هر کار که بسته گشت و مشکل
آن کار بدو میسر آمد

می ده که سر سخن ندارم
زیرا که سخن چو لنگر آمد

×