برقی که ز میغ آن جهان روی نمود (581)
-
اندازه متن
+
برقی که ز میغ آن جهان روی نمود
چون سوختهای نیست کرا دارد سود
از هر دو جهان سوختهای میبایست
کان برق که میجهد در او گیرد زود
برقی که ز میغ آن جهان روی نمود
چون سوختهای نیست کرا دارد سود
از هر دو جهان سوختهای میبایست
کان برق که میجهد در او گیرد زود
دل آمد و گفت هست سوداش دراز شب آمد و گفت زلف زیباش دراز
سرو آمد…
مائیم و دمی کوته و سودای دراز در سایهٔ دل فکنده دو پای دراز
نظارهکنان بسوی…

