برنشین ای عزم و منشین ای امید (825)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۷/۲۳
-
اندازه متن
+
برنشین ای عزم و منشین ای امید
کز رسولانش پیاپی شد نوید
دود و بویی میرسد از عرش غیب
ای نهانان سوی بوی آن پرید
هر چه غفلت کور و پنهان میکند
دود بویش میکند آن را سپید
ما ز گردون سوی مادون آمدیم
باز ما را سوی گردون برکشید
همچو مریم سوی خرمابن رویم
زانک خرمایی ندارد شاخ بید
بس کن و از حرف در معنی گریز
چند معنی را ز حرفی میمزید
این مزیدن طفل بیدندان کند
گر شما مردید نان را خود گزید
میانگین امتیازات ۵ از ۵
خفته نمود دلبر گفتم ز باغ زود (873)
خفته نمود دلبر گفتم ز باغ زود شفتالوی بدزدم او خود نخفته بود
خندید و گفت…
مولانا