بر یار نظر کنم خجل میگردد (583)
-
اندازه متن
+
بر یار نظر کنم خجل میگردد
ور ننگرمش آفت دل میگردد
در آب رخش ستارگان پیدایند
بیآب وی آبم همه گل میگردد
بر یار نظر کنم خجل میگردد
ور ننگرمش آفت دل میگردد
در آب رخش ستارگان پیدایند
بیآب وی آبم همه گل میگردد
روز ار دو هزار بار میآیی هر بار چو جان به کار میآیی
از بهر حیات…
برگذری درنگری جز دل خوبان نبری سر مکش ای دل که از او هر چه کنی جان نبری
…

