آکادمی پلیکان

به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد (868)

- اندازه متن +

به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد
یک یک برد شما را آنک مرا ببرد

آن را که بود آهن آهن ربا کشید
وان را که بود برگ کهی کهربا ببرد

قانون لنگری به ثری گشت منجذب
عیسی مهتری را جذب سما ببرد

هر حس معنوی را در غیب درکشید
هر مس اسعدی را هم کیمیا ببرد

از غارت فنا و اجل ایمنست و دور
آن کس که رخت خویش سوی انبیا ببرد

آن چشم نیک را نرسد هیچ چشم بد
کو شمع حسن را ز ملاء در خلاء ببرد

ما از قضا به قاضی حاجت گریختیم
کنچ از قضا رسید به طالب قضا ببرد

این‌ها گذشت ای خنک آن دل که ناگهش
حسن و جمال آن مه نیکولقا ببرد

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×