آکادمی شعر پلیکان

به خدا کسی نجنبد چو تو تن زنی نجنبی (2841)

- اندازه متن +

به خدا کسی نجنبد چو تو تن زنی نجنبی
که پیاله‌هاست مردم تو شراب بخش خنبی

هله خواجه خاک او شو چو سوار شد به میدان
سر اسب را مگردان که تو سر نه‌ای تو سنبی

که در آن زمان سری تو که تو خویش دنب دانی
چو تو را سری هوس شد تو یقین بدانک دنبی

ز جهان گریز و وابر تو ز طاق و از طرنبش
چو ز خویش طاق گشتی ز چه بسته طرنبی

تو بدان خدای بنگر که صد اعتقاد بخشد
ز چه سنی است مروی ز چه رافضی است قنبی

بفرست سوی بینش همه نطق را و تن را
که تو را یکی نظر به که همیشه می غرنبی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×