آکادمی شعر پلیکان

اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم (1743)

- اندازه متن +

اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم
ز بیضه سر کن و بنگر که ما کیان داریم

به آفتاب حقایق به هر سحر گوییم
تو جمله جانی و ما از تو نیم جان داریم

گر از صفات تو نتوان نشان نمود ولی
ز بی‌نشانی اوصاف او نشان داریم

دل چو شبنم ما را به بحر بازرسان
که دم به دم ز غریبی دو صد زیان داریم

چو یوسف از کف گرگان دریده پیرهنم
ولی ز همت یعقوب پاسبان داریم

به دام تو که همه دام‌ها زبون ویند
که هر قدم ز قدم دام امتحان داریم

ولیک بندگشا هر دم آن کند با ما
که مادر و پدر و عم مگر که آن داریم

بنوش کردن زهر این چه جرات است مگر
ز کان فضل تو تریاق بی‌کران داریم

به خرج کردن این نقد عمر مبتشریم
ز عمربخش مگر عمر جاودان داریم

نگیرد آینه زنگار هیچ اگر گیرد
ز عین زنگ بدان روی دیدمان داریم

یقین بنشکند آن نردبان وگر شکند
ز عین رخنه اشکست نردبان داریم

رهین روز چرایی چو شب کند روزی
مکان بهل که مکانی ز لامکان داریم

بهار حله دریدی ز رشک و زرد شدی
اگر بدیش خبر کاین چنین خزان داریم

دهان پر است و خموشم که تا بگویی تو
کز آن لب شکرینت شکرفشان داریم

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×