تا عرش ز سودای رخش ولولههاست (265)
-
اندازه متن
+
تا عرش ز سودای رخش ولولههاست
در سینه ز بازار رخش غلغلههاست
از بادهٔ او بر کف جان بلبلههاست
در گردن دل ز زلف او سلسلههاست
تا عرش ز سودای رخش ولولههاست
در سینه ز بازار رخش غلغلههاست
از بادهٔ او بر کف جان بلبلههاست
در گردن دل ز زلف او سلسلههاست
ای یار ما، دلدار ما، ای عالم اسرار ما ای یوسف دیدار ما، ای رونق بازار ما
آن تاب که من دانم و تو ای دل سوز ای دوست شب و روز ز دل میافروز
…

