تا چند چو دف دست ستمهات خورم (1192)
-
اندازه متن
+
تا چند چو دف دست ستمهات خورم
یا همچو رباب زخم غمهات خورم
گفتی که چو چنگ در برت بنوازم
من نای تو نیستم که دمهات خورم
تا چند چو دف دست ستمهات خورم
یا همچو رباب زخم غمهات خورم
گفتی که چو چنگ در برت بنوازم
من نای تو نیستم که دمهات خورم
باز بهار می کشد زندگی از بهار من مجلس و بزم می نهد تا شکند خمار من
توبه من درست نیست خموش من بیتوبه را به کس مفروش
بندهٔ عیبناک را بمران رحمت خویش…