توبه که دل خویش چو آهن کرده است (271)
-
اندازه متن
+
توبه که دل خویش چو آهن کرده است
در کشتن بنده چشم روشن کرده است
چون زلف تو هرچند شکن در شکنست
با توبه همان کند که با من کرده است
توبه که دل خویش چو آهن کرده است
در کشتن بنده چشم روشن کرده است
چون زلف تو هرچند شکن در شکنست
با توبه همان کند که با من کرده است
عاشق که تواضع ننماید چکند شبها که بکوی تو نیاید چکند
گر بوسه زند زلف ترا…
مرد مهمان صبرکرد و ناگهان کشف گشتش حال…