آکادمی شعر پلیکان

جان خراباتی و عمر بهار (1168)

- اندازه متن +

جان خراباتی و عمر بهار
هین که بشد عمر چنین هوشیار

جان و جهان‌! جان مرا دست گیر
چشم جهان‌! حرف مرا گوش دار

صورت دل آمد و پیشم نشست
بسته‌سر و خسته و بیماروار

دست مرا بر سر خود می‌نهاد
کای به غم دوست مرا دست یار

درد سرم نیست ز صفرا و تب
از می عشق است سرم پر‌خمار

این همه شیوه‌ست مرادش توی
ای شکرت کرده دلم را شکار

جان من از ناله چو تنبور شد
حال دلم بشنو از آواز تار

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×