جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد (883)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۷/۲۳
-
اندازه متن
+
جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد
این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد
فرد چرا شد عدد از سبب خوی بد
ز آتش بادی بزاد در سر ما رفت باد
گشت جدا موجها گرچه بد اول یکی
از سبب باد بود آنک جدایی بزاد
جام دوی درشکن باده مده باد را
چون دو شود پادشاه شهر رود در فساد
روز فضیلت گرفت زانک یکی شمع داشت
هر طرفی شب ز عجز شمع و چراغی نهاد
گرچه ز رب العباد هر نفسی رحمتست
کی بود آن دم که رب ماند و فانی عباد
جانا صفت قدم ز ابروت بپرس (979)
جانا صفت قدم ز ابروت بپرس آشفتگیم ز زلف هندوت بپرس
حال دلم از دهان تنگت…
مولانا 
