آکادمی پلیکان

جمله یارانِ تو سنگند و توی مرجان چرا ؟ (141)

- اندازه متن +

جمله یارانِ تو سنگند و توی مرجان چرا ؟
آسمان با جملگان جسمست و با تو جان چرا ؟

چون تو آیی جزو جزوم جمله دستک می‌زنند
چون تو رفتی جمله افتادند در افغان چرا ؟

با خیالت جزو جزوم می‌شود خندان لبی
می‌شود با دشمن تو مو به مو دندان چرا ؟

بی خط و بی‌خالِ تو این عقل امی می‌بَود
چون ببیند آن خطت را می‌شود خط‌خوان چرا ؟

تن همی‌گوید به جان پرهیز کن از عشق او
جانْش می‌گوید حذر از چشمه حیوان چرا ؟

روی تو پیغامبر خوبی و حسن ایزدست
جان به تو ایمان نیارد با چنین بُرهان چرا ؟

کو یکی بُرهان که آن از روی تو روشنترست ؟
کف نبُرَّد کفرها زین یوسف کنعان چرا ؟

هر کجا تخمی بکاری آن بروید عاقبت
برنروید هیچ از شه‌دانه‌ی احسان چرا ؟

هر کجا ویران بوَد آن جا امید گنج هست
گنج حق را می‌نجویی در دلِ ویران چرا ؟

بی ترازو هیچ بازاری ندیدم در جهان
جمله موزونند عالم نبوَدَش میزان چرا ؟

گیرم این خربندگانْ خود بارِ سرگین می‌کشند
این سواران باز می‌مانند از میدان چرا ؟

هر ترانه اوّلی دارد دلا و آخری
بس کن آخر این ترانه نیستش پایان چرا ؟

میانگین امتیازات ۵ از ۵
قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×