خوش خوش صنما تازه رخان آمدهای (1788)
-
اندازه متن
+
خوش خوش صنما تازه رخان آمدهای
خندان بدو لب لعل گزان آمدهای
آن روز دلم ز سینه بردی بس نیست
کامروز دگر به قصد جان آمدهای
خوش خوش صنما تازه رخان آمدهای
خندان بدو لب لعل گزان آمدهای
آن روز دلم ز سینه بردی بس نیست
کامروز دگر به قصد جان آمدهای
آن غریبی خانه میجست از شتاب دوستی بردش سوی خانهٔ…
ای دل چو وصال یار دیدی حالی در پای غمش بمیر تا کی نالی
شرطست چو…

