در عشق تو عقل ذوفنون میخسبد (671)
-
اندازه متن
+
در عشق تو عقل ذوفنون میخسبد
مشتاق در آتش درون میخسبد
بیدیده و دل اگر نخسبم چه عجب
خون گشته مرا دو دیده چون میخسبد
در عشق تو عقل ذوفنون میخسبد
مشتاق در آتش درون میخسبد
بیدیده و دل اگر نخسبم چه عجب
خون گشته مرا دو دیده چون میخسبد
از آتش سودای توام تابی بود در جوی دل از صحبت تو آبی بود
آن آب…
دل من که باشد که تو را نباشد تن من کی باشد که فنا نباشد
فلکش…

