در وصل، جمالش گلِ خندانِ منست (318)
-
اندازه متن
+
در وصل، جمالش گلِ خندانِ منست
در هجر، خیالش دل و ایمانِ منست
دل با من و من با دل ازو در جنگیم
هریک گوئیم که آن صنم آنِ منست
در وصل، جمالش گلِ خندانِ منست
در هجر، خیالش دل و ایمانِ منست
دل با من و من با دل ازو در جنگیم
هریک گوئیم که آن صنم آنِ منست
ما برزگران این کهن دشت نویم در کشتهٔ شادی همه غم میدرویم
چون لالهٔ کم عمر…
گر یک نفسی واقف اسرار شوی جانبازی را به جان خریدار شوی
تا مست خودی تو…

