در چشم آمد خیال آن دُر خوشاب (99)
-
اندازه متن
+
در چشم آمد خیال آن دُر خوشاب
آن لحظه کزو اشک همیرفت شتاب
پنهان گفتم بهراز در گوش دو چشم
مهمان عزیز است، بیفزای شراب
در چشم آمد خیال آن دُر خوشاب
آن لحظه کزو اشک همیرفت شتاب
پنهان گفتم بهراز در گوش دو چشم
مهمان عزیز است، بیفزای شراب
ناله ای کن عاشقانه درد محرومی بگو پارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگو
خواه رومی…
ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو گر نگویی با کسی با عاشقان باری بگو
…

