دوش از سر لطف یار در من نگریست (333)
-
اندازه متن
+
دوش از سر لطف یار در من نگریست
گفتا بیما چگونه بتوانی زیست
گفتم به خدا چنانکه ماهی بیآب
گفتا که گناه تست و بر من بگریست
دوش از سر لطف یار در من نگریست
گفتا بیما چگونه بتوانی زیست
گفتم به خدا چنانکه ماهی بیآب
گفتا که گناه تست و بر من بگریست
ای آن که مر مرا تو به از جان و دیدهای در جان من هر آنچ ندیدم تو…
آواز گرفته است خروشان مینال زیرا شنواست یار و واقف از حال
آواز خراشان و گلوی…