دوش از سر لطف یار در من نگریست (333)
-
اندازه متن
+
دوش از سر لطف یار در من نگریست
گفتا بیما چگونه بتوانی زیست
گفتم به خدا چنانکه ماهی بیآب
گفتا که گناه تست و بر من بگریست
دوش از سر لطف یار در من نگریست
گفتا بیما چگونه بتوانی زیست
گفتم به خدا چنانکه ماهی بیآب
گفتا که گناه تست و بر من بگریست
عید نمای عید را ای تو هلال عید من گوش بمال ماه را ای مه ناپدید من
گردان به هوای یار چون گردونیم ایزد داند در این هوا ما چونیم
ما خیره که…

