رفتم بدر خانهٔ آنخوش پیوند (710)
-
اندازه متن
+
رفتم بدر خانهٔ آنخوش پیوند
بیرون آمد بنزد من خنداخند
اندر بر خود کشید نیکم چون قند
کای عاشق و ای عارف و ای دانشمند
رفتم بدر خانهٔ آنخوش پیوند
بیرون آمد بنزد من خنداخند
اندر بر خود کشید نیکم چون قند
کای عاشق و ای عارف و ای دانشمند
مه طلعتی و شهره قبایی بدیدهای خوبی و آتشی و بلایی بدیدهای
چشمی که مستتر کند…
فقر را در خواب دیدم دوش من گشتم از خوبی او بیهوش من
از جمال و…