رفتم به طبیب و گفتم ای زینالدین (1477)
-
اندازه متن
+
رفتم به طبیب و گفتم ای زینالدین
این نبض مرا بگیر و قاروره ببین
گفتا با دست با جنون گشته قرین
گفتم هله تا باد چنین باد چنین
رفتم به طبیب و گفتم ای زینالدین
این نبض مرا بگیر و قاروره ببین
گفتا با دست با جنون گشته قرین
گفتم هله تا باد چنین باد چنین
هم خانه از آن اوست و هم جامه و نان هم جسم از آن اوست همه دیده و…
تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون نک کش کشانت می برند انا الیه راجعون

