رفتم به طبیب و گفتم ای زینالدین (1477)
-
اندازه متن
+
رفتم به طبیب و گفتم ای زینالدین
این نبض مرا بگیر و قاروره ببین
گفتا با دست با جنون گشته قرین
گفتم هله تا باد چنین باد چنین
رفتم به طبیب و گفتم ای زینالدین
این نبض مرا بگیر و قاروره ببین
گفتا با دست با جنون گشته قرین
گفتم هله تا باد چنین باد چنین
کردم با کان گهر آشتی کردم با قرص قمر آشتی
خمرهٔ سرکه ز شکر صلح خواست…
هر بشری که صاف شد در دو جهان ورا دلی دید غرض که فقر بد بانگ الست را…