ز اول که حدیث عاشقی بشنودم (1245)
-
اندازه متن
+
ز اول که حدیث عاشقی بشنودم
جان و دل و دیده در رهش فرسودم
گفتم که مگر عاشق و معشوق دواند
خود هر دو یکی بود من احول بودم
ز اول که حدیث عاشقی بشنودم
جان و دل و دیده در رهش فرسودم
گفتم که مگر عاشق و معشوق دواند
خود هر دو یکی بود من احول بودم
با شاه هر آنکسی که در خرگاهست آن از کرم و لطف و عطای شاهست
با…
در این دم همدمی آمد خمش کن که او ناگفته می داند خمش کن
ز جام…

